برخلاف آنچه تصور میکنید؛ مشکلی در بخش بازاریابی و فروش کسبوکارتان وجود ندارد. بسیاری از کسبوکارها چنین تصور اشتباهی دارند و از مشکل اصلی غافل هستند. آنها درواقع از مشکل رهبری سازمانی رنج میبرند. این موضوع یکی از بزرگترین و مهمترین درسهایی است که بهعنوان یک کارآفرین میآموزید. دانستن آن میتواند چگونگی رهبری تیم و مسیر موفقیت شما را بهطور اساسی تحت تأثیر قرار دهد.
بهعنوان کارآفرین نمیتوانید در زیرزمین پنهان شوید. شما همان مسئولی هستید که باید تصمیمهای حیاتی سازمان را اتخاذ کند. اغلب کارآفرینان تصور میکنند رهبر مناسبی هستند، اما تنها افراد معدودی وجود دارند که از مهارتهای لازم برای رهبری کارمندان برخوردارند. وقتی بدون رهبری واقعی تنها نقش رهبر را بازی میکنید، کسبوکارتان درنتیجه این بازی آسیب میبیند.
امروز میخواهیم به ۵ روش مختلف از مدیریت نادرست که به نابودی کسبوکارها میانجامند بپردازیم. اگر تابهحال هرکدام از این مسیرها را در پیش گرفتهاید، همین حالا دستبهکار شوید و بهسرعت رویهتان را دستخوش تغییر کنید؛ همین تغییر باعث میشود کسبوکارتان بهتدریج بزرگ و بزرگتر شود.
چشمانداز ضعیف از آینده حرفهای
نبود چشمانداز دقیق از آینده حرفهای یعنی مدیرعامل ایده کلی و نامشخصی از آینده در نظر داشته باشد. شاید هدف این مدیر ارشد فروش X واحد محصول نهایی تا تاریخ Y باشد؛ اما نداند این هدف را چگونه باید به نشانههایی برای بازههای زمانی کوتاهتر مانند روزانه، هفتگی، ماهانه، فصلی و سالانه اعمال کند. این مدیران نمیتوانند بهطور دقیق اعلام کنند که در مبنای ماهانه هدفشان فروش چند واحد محصول یا ایجاد چند لید (سرنخ) از کمپینهای بازاریابیشان است.
مقاله مرتبط: ٧ راه مدیریت مدرن برای افزایش موفقیت تیم
البته سناریوی دیگر زمانی اتفاق میافتد که کارآفرینان دقیقاً میدانند کسبوکارشان چه زمانی باید به کدام شاخص مشخص عملکردی دست یابد؛ اما طمع آنها مخفیانه فعال میشود و آنها را وادار میکند تا درنهایت استیصال اقداماتی نابخردانه انجام دهند. آنها بهقدری شیفته هدف نهاییشان میشوند که برای به دست آوردنش حاضرند هر کاری کنند. حتی ممکن است محصول یا خدماتشان را به مشتری هدف اشتباه که احتمالاً ارزش محصول را درک نمیکند یا اصلاً برایش مفید نیست هم بفروشند. این روند تنها به نارضایتی مشتری منجر میشود و همچنین بار کاری اضافه برای بخش پشتیبانی مشتریان به وجود میآورد.
ابتدا باید از خودتان بپرسید که میخواهید کسبوکارتان چگونه به نظر برسد؟ اصلاً چه زمانی باید اینگونه به نظر برسد؟ اگر میخواهید چشمانداز واضح و مشخصی برای آینده کسبوکارتان ایجاد کنید، ابتدا باید این دو پرسش مهم را از خودتان بپرسید.
اجازه دهید این موضوع را با مثالی ساده تبیین کنیم. تصور کنیم که برای آینده حق امتیاز ورزشیمان به نام Fit Body Boot Camp چشمانداز واضحی داریم: میخواهیم هرکدام از مالکینمان صاحب مکانهای متعدد باشند، اما چرا این موضوع اهمیت دارد که ۶۵۰ نفر صاحب ۶۵۰ موقعیت مکانی باشند (هر نقطه برای یک نفر) یا ۳۵۲ نفر ۶۵۰ موقعیت در اختیار داشته باشند (هر نفر دونقطه)؟
وقتی افراد کمتری صاحب موقعیتهای مکانی بیشتر باشند، بدین معنی است که میتوانید تیم کوچکی از همکاران را در دفتر اصلی نگهدارید و همچنین دستمزد بیشتری هم به آنها پرداخت کنید. بدین ترتیب هرکدام از این مالکان میتوانند سودآورتر باشند و آزادی بیشتری هم در زندگی شخصی خود به دست آورند. این چشمانداز باعث میشود هدف مشخصی برای سالهای آینده کسبوکارتان در نظر داشته باشید و برای دستیابی به آن تلاش کنید.
سرمایهگذاری نکردن در توسعه تیم
بسیاری از کارآفرینان اعم از تازهکار و باتجربه انتظار دارند افرادی را استخدام کنند که پیش از ورود به سازمانشان هم از همان اخلاق، انعطاف و مهارتهای لازم کاری موردنظرشان برخوردار بودهاند. چنین انتظاری غیرمنطقی به نظر میرسد؛ چراکه شما مدتهاست در این سازمان فعالیت میکنید، اما آنها بافرهنگ دورن سازمانی شما آشنا نیستند.
همین انتظارها گاهی باعث میشود میان کارآفرینان و کارمندانشان اختلاف و درگیری پیش آید. در همین شرایط فرهنگهای مسموم کاری پدیدار میشوند: صاحب کسبوکار مایل نیست کارمند را اخراج کند، درحالیکه کارمند هم تنها به خاطر ترس از تغییر ترجیح میدهد همانجا بماند. از طرفی این حس تنفر متقابل بهتدریج افزایش مییابد و هیچکدام از طرفین مدیر و کارمند دیگر مایل نخواهند بود یکدیگر را ببینند. سرانجام یا کارآفرین به ستوه میآید و کارمندش را اخراج میکند یا کارمند ناراضی خودش استعفا میدهد.
مقاله مرتبط: مدیریت نسل ها در محل کار
به همین خاطر شما باید برای گروه کاریتان به دنبال استخدام یک عضو و همکار تازه و نه یک کارمند باشید. کارمندها تمایل دارند دیرتر از موعد مقرر سر کار حاضر شوند و پیش از اتمام ساعت کاری هم شرکت را ترک کنند. در مقابل آنها اعضای تیم افرادی هستند که زمان و انرژی خود را برای چشماندازه هدف شما صرف میکنند. وظیفه شما بهعنوان رهبر گروه این است که در توسعه فردی این گروه کاری سرمایهگذاری کنید تا هرکدام از این افراد قادر باشند بهعنوان عضوی از گروه و نه یک کارمند معمولی همه توانایی خود را بهکارگیرند.
اما چگونه در توسعه فردی گروه سرمایهگذاری کنیم؟ هزینههای لازم برای شرکت در کنفرانسها و سمینارهای لازم را بپردازیم تا مهارتهای تازه کسب کنند. وقتی مهارتها را کسب کردند و آموزش دیدند، به گروه کاری بازمیگردند و آنچه آموختهاند را با سایر اعضا به اشتراک میگذارند. همچنین در این مرحله میتوانیم درباره چگونگی اعمال این مهارتها در کسبوکار با آنها مشورت کنیم. گاهی حتی لازم است کارشناسانی را استخدام کنیم تا استراتژیها و مهارتهای تازه به اعضای گروه بیاموزند تا سطح گروه بهطورکلی ارتقا یابد.
وجود کارمندان سمی
وظیفه شما بهعنوان رئیس اصلی کسبوکارتان این است که به اعضای گروه فرصت رشد دهید. بدین ترتیب که منابع لازم را در اختیارشان بگذارید و از آنها حمایت کنید تا در هر دو زمینه فردی و شغلی رشد کنند.
بسیاری از اعضای گروه از این موقعیت نهایت استفاده را میبرند و ضمن افزایش سطح آستانه تحمل فشار و مقاومت در مقابل اضطراب همچنین عادتهای مفید کاری خود را بهبود میبخشند. البته همیشه افرادی وجود دارند که نتیجه مساعدی از این شرایط کسب نمیکنند و سرنوشت کاری مطلوبی با شما نخواهند داشت. این افراد معمولاً بهجای دریافت و سازگاری باهدف و فرهنگسازمانی شما ساز مخالف خودشان را کوک میکنند و درنهایت جدا میشوند.
مقاله مرتبط: چگونه پروژه و تیم طراحی وب سایت را مدیریت کنیم؟
بدترین تصمیمی که در این شرایط میتوانید بگیرید این است که کارمندانی با رفتارهای مذکور را همچنان در سازمان خود نگه دارید. وقتی کارمندی با سطح عملکرد پایین در سازمان شما مشغول به کار باقی میماند، درواقع به سایر افراد گروه نشان میدهید که متوسط بودن اعضا برایتان قابلقبول است. بدین ترتیب سایر اعضای گروه هم بهتدریج به سطح پایینتر از عملکرد فعلیشان تنزل پیدا میکنند.
به همین خاطر بهتر است کارمندان نامناسب و کند را اخراج و کاندیداهای مناسب و سریع را استخدام کنید. فرصت رشد و توسعه را برای اعضای باانگیزه گروه فراهم آورید و در مقابل به همه افرادی که از این فرصتها استفاده نمیکنند هشدار دهید. اگر این افراد همچنان مسیر نامناسب قبلی را در پیش گرفتند، چارهای بهجز قطع همکاری وجود ندارد.
نبود ارتباط دوطرفه
Boris Groysberg، استاد مدرسه کسبوکار هاروارد، پژوهشی انجام داد و به نتیجه تکاندهندهای دستیافت. او به این نتیجه رسید که علت ناموفق بودن Nokia، کشتی Star Princess Cruise Lines، Enron، British Petroleum و خطوط هوایی Thai درواقع ناکارآمدی آنها در برقراری ارتباطات بوده است. ارتباطات ناکارآمد هم به دو دلیل پیش میآید: وقتی کارآفرینان درباره اعضای گروهشان گمانهزنی میکنند و همچنین زمانی که نمیخواهند احساسات اعضا را جریحهدار کنند.
اگر کسی تصور کند که یکی از اعضای گروهش بهخوبی واقف است که چهکار میکند اما این عضو در واقعیت بهکلی ایدهای دراینباره نداشته باشد، احساس تنفر نسبت به عضو مذکور بهتدریج در مدیر شکل میگیرد و این اتفاق ناخوشایند تنها به این خاطر رخ میدهد که ارتباط مناسبی میان دو طرف ماجرا شکل نگرفته است.
شاید باور این موضوع برایتان دشوار باشد، اما بسیاری از کارآفرینان در برقراری ارتباط و صحبت کردن بهطورجدی با اعضای گروه کاریشان ناتوان هستند. بسیاری از آنها قادر نیستند به اعضا تذکر دهند و از آنها بخواهند در انجام وظایفشان بهتر عمل کنند. همین موضوع باعث میشود رهبران فرصت مناسب آموزش افراد را از دست بدهند و نتوانند باعث رشد و ارتقای آنها شوند.
تعلل و تردید
کارآفرینانی که در مواقع حساس دچار تردید میشوند و نمیتوانند تصمیمگیری کنند نسبت به کارآفرینانی که تصمیمهای قاطع ولو اشتباه اتخاذ میکنند هزینههای بیشتری برای کسبوکارشان به بار میآورند.
به بیان سادهتر ابتدا باید تصمیمگیری و عمل کنید؛ سپس در جهت تعدیل و تنظیم برآیید. بهعنوان یک کارآفرین باید روزانه تصمیمات متعددی اتخاذ کنید. اشکالی ندارد اگر بارها تصمیم اشتباه اتخاذ کنید؛ آنچه اهمیت دارد بررسی نتایج و البته تلاش برای تصحیح آنهاست.
اما چرا درک این موضوع برای کارآفرینها دشوار است؟ چون آنها از شکست هراس دارند. کارآفرینان تصور میکنند که اگر تصمیم اشتباهی بگیرند، نتیجه آن ممکن است باعث شود در نظر دیگران ابله به نظر برسند. از طرفی جالب است بدانید که اگر تصمیم اشتباهی بگیرید و سپس تلاش کنید نتیجه را به نحو احسن تغییر دهید، بهتر ازآنچه هستید به نظرخواهید رسید.
رهبری ذاتی نیست و هیچکس با این قابلیت به دنیا نمیآید. شما باید مهارتهای مناسب برای رهبری اعضا را بهتدریج بیاموزید و توسعه دهید. رهبران توانمند قادر هستند بیشتر و بهتر از سایر رقیبانشان درآمد کسب کنند و به همین خاطر کسب مهارتهای رهبری میتواند عاقلانهترین سرمایهگذاری برای آینده کسبوکارتان باشد. رهبران قدرتمند همچنین در میان همکارانشان از احترام بیشتری برخوردارند و در دستیابی به موفقیتها از سایر رقیبانشان پیشی میگیرند.
افزودن دیدگاه