هرکسی در هر سنی میتواند کسبوکار خودش را شروع کند. گروههای سنی مختلف هم این توانایی را دارند، چه فرد نوجوان باشد و چه بزرگسال. ممکن است در دهههای ۲۰، ۳۰ و حتی ۶۰ هم باشد. همه این افراد از سنین و گروههای مختلف در همان ابتدای کار میفهمند که شروع و ادامه کار بهتنهایی کار مشکلی است. اینجاست که دلیل کافی برای اینکه یک شریک برای خود انتخاب کنند داشته و اقدام به این کار میکنند. انتخاب شریک مزایایی همچون دو برابر شدن سرمایه، اضافه شدن مهارت های جدید و … به همراه دارد. درنتیجه انتخاب شریک از هر نظر فکر مناسبی است.
بسیاری از کسبوکارهای موفق، کارشان را با یک تیم شراکتی شروع کردهاند مثل گوگل و لاری پیج. فیسبوک را هم زاکربرگ به همراه گروه چهار نفر از شرکایش راهاندازی کرد. در صورت شراکت، بنیان گذران افرادی را دارند که بتوانند با آنها مراحل سخت کار، آزمایشهای سخت و … را به اشتراک بگذارند. در این صورت استرس افراد هم کمتر میشود.
در مقابل همه فوایدی که در شراکت است، یک سری صفات وجود دارد که نباید در شرکای یک استارتآپ وجود داشته باشد. بجای اینکه به دنبال صفات مثبتی که شرکا میتوانند داشته باشند، باشیم اجازه دهید تا یک سری از صفات منفی که شرکا یک استارتآپ باید از آن دور باشند را با هم مرور کنیم.
مطمئناً شما شریکی نمیخواهید که مدام صحبت کرده اما هیچ عملکرد مثبتی از خود نشان ندهد
سه نوع از مردم در دنیا وجود دارد: کسانی که در صحبت کردن و عملکرد موفقاند. کسانی که قدرت بیان خوبی ندارند اما عملکرد خوبی از خود نشان میدهند و در نهایت افرادی که خوب صحبت میکنند اما عملکردی از خود نشان نمیدهند. من افرادی از هر سه گروه را دیدهام و در این میان از همه خطرناکتر افراد دسته سوم هستند.
آنها شما را متقاعد خواهند کرد که همهچیز سرجایش قرار گرفته و تحت کنترل است. اگر شما زیادی به حرفهای این فرد مطمئن باشید زمان زیادی نمیگذرد که خواهید دید با چه فرد احمقی روبرو بودهاید.
وقتی برای شراکت از یک نفر مصاحبه میگیرید، حتماً از رزومهاش اطمینان کسب کنید و از ایشان بخواهید توضیح دهند که در کارها و پروژهها و سرمایهگذارهای قبلی چه کردهاند. تحقیق هرچه بیشتر آسیبپذیری شما را نیز کاهش میدهد.
مقاله مرتبط: تفاوت بین استارتآپ و بیزینس، هر آنچه دراینباره باید بدانید
در عصر کنونی که همهچیز بهسرعت در فضای اینترنت منتشر میگردد، چنانچه نام شریکتان را جستجو کرده و نتایجی که به شما نشان داده شد بسیار کم باشد یک امتیاز منفی برای آن فرد حساب میشود.
اگر پارتنر شما در زمینهای خاص صنعتی تخصص داشته باشد حتماً وقتی نامش را در گوگل جستجو میکنید باید نتایجی را در توییتر، لینکدین و فیسبوک داشته، ممکن است سایت شخصی داشته باشد و یا اینکه نامش در یک نشست خبری برده شده باشد.
مراقب باشید، هرکسی میتواند یک سایت راهاندازی کرده و یک طومار از تجربیات فردی دیگر را به نام خود زده و تصویر خود را نیز در آن سایت داشته باشند. به همین خاطر است که نباید تنها به مشاهدات خود اطمینان کرده بلکه تحقیقات لازم را انجام دهید.
دوست ندارید با کسی که روحیه سازگاری ندارد همکاری کنید
استارتآپها همیشه روی خط هستند و شما هیچ زمان و منابعی را برای اتلاف ندارید. اگر شریکتان کار امروز را به فردا میاندازد این مسئله باید برایتان نگرانکننده باشد.
اگر میزان منابعتان به حدی باشد که در صورت اتلاف اندکی از آن به مشکل برنخورید، خب مشکلی نیست چرا که اتلاف زمان و منابع بهخصوص در استارتآپهایی که باهدف نوآوری صورت گرفتهاند، امری اجتنابناپذیر است. اما اگر هنوز در مرحله حسابوکتاب برای چیزهایی که لازم دارید، هستید باید تمرکزتان را بهخوبی حفظ کنید.
یکی از دلایلی که داشتن شریک را مهم میکند میتواند همین باشد که دو نفر میتوانند بر روی مسائل بیشتری تمرکز کنند تا اینکه یک نفر بخواهد مدیریت همه امور را بهتنهایی دست گیرد.
مقاله مرتبط: تفاوت بین استارتآپ و بیزینس، هر آنچه دراینباره باید بدانید
شما بهراحتی و تنها با نگاه کردن به رزومه یک نفر میتوانید ناسازگار بودنش را تشخیص دهید. آیا فرد موردبررسیتان دو کار را در طول یک سال به عهده داشته است؟ آیا مدام در حال تغییر شغل و پریدن از این پروژه به بعدی بوده است؟ در این مورد باید بسیار محتاط بوده و حتی با همکاران وی در پروژهای قبلی تماس گرفته و صحبتی داشته باشید. این پروسه را به چشم یک تمرین بررسی بازخورد نگاه کنید. نتیجه این بررسیها داشتن یک همکار سازگار را در کنارتان تضمین میکند.
شریکی نمیخواهید که توانایی برقراری ارتباط با مردم را ندارد
ما در جهانی زندگی میکنیم که هرکسی فرهنگ خاص خودش را داشته و برای ارتباطی مؤثر هرکسی باید توانایی شناخت ابتدایی اطراف دور و برش را داشته تا بتواند بهدرستی با ایشان ارتباط برقرار کند و بسیاری از مردم هستند که نمیتوانند در هنگام ارتباط گرفتن با دیگران این مسائل را درک کنند. مثلاً یکی از دوستانم تعریف میکرد یکبار شریکش در یک مکان کاملاً عمومی سرش فریاد کشیده و هردویشان را مضحکه سایرین کرده است.
عدم توانایی ارتباط گرفتن شریکتان با دیگران بهعنوان یک امتیاز منفی برای ایشان در نظر گرفته میشود. این باعث میشود دیگران هم تمایلی به برقراری ارتباط با ایشان را نداشته باشند. چنانچه شریکتان تنها به شما احترام گذاشته و به زیردستانتان بیاحترامی میکند در واقع زنگ خطری است که باید به فکر عوض کردن شریکتان برآیید.
اگر میخواهید فردی که انتخاب کردهاید را از نظر هنر برقراری ارتباط اجتماعی بررسی کنید بهتر است یک ماه کار آزمایشی را برای وی در نظر گرفته و برخورد ایشان را با تمامی همکاران دیگر تحت نظر بگیرید. این بسیار موضوع مهمی است چرا که اگر کمپانی شما به پیشرفتهای بالا برسد، در این زمان است که مهارت برقراری ارتباط شریکتان با دیگر رقبا در این زمینه اهمیت مییابد. مطمئناً شما نمیخواهید از باز شدن دهان شریکتان در جلسات کاری مهم با رقبا هراس داشته باشید.
شریکی نمیخواهید که کارمندانتان از آن ها متنفر باشند
خب شاید کمی کمبود در مهارت برقراری ارتباط با دیگران قابلقبول باشد، اما آیا شما میتوانید تنفر دیگر کارمندانتان از شریکتان را نیز جبران کنید؟ درواقع پاسخ این سؤال خیر است. شما میخواهید یک تیم از سوپراستارها بسازید نه فیلمی باشخصیت مثبت و منفی.
شما بهراحتی میتوانید کسی را بهعنوان شریک انتخاب کنید که دیگر کارمندانتان در همان ابتدا و یا در آینده از او متنفر شوند. پس بهتر است فردی که بهعنوان شریک در نظر گرفتهاید در دوره آزمایشی با دیگر کارمندان ارتباط مستقیم داشته باشد، با ایشان جلسه داشته و ناهار بخورند، آنگاه پس از پایان دوره آزمایشی با یک نظرسنجی از کارمندان نظر ایشان را راجع به فرد موردنظر بپرسید.
این موضوع دقیقاً در دوره کارآموزی من بهعنوان توسعهدهنده وب اتفاق افتاد. شرکت، متقاضیای را آورد که در طول دوره آزمایشی با همه ارتباط گرفت سپس در پایان روز از من و کارمندانش راجع به برخورد وی نظرسنجی کرد. پرسید از او خوشمان آمده یا نه و نظرات دیگرمان نسبت به او چیست.
کسبوکارهای چند میلیون دلاری نیز همین کار را در خصوص تازه واردین انجام میدهند چرا که شادمانی همه کارمندان در محیط کاری بسیار بحرانی است.
اگر از این مرحله سرسرکی رد شوید مطمئناً در ادامه به مشکل خواهید خورد.
شریکی نمیخواهید که پروژههای جانبی زیادی داشته باشد
اینکه یک کارآفرین ماهر حداقل دو پروژه دارد که بهطور همزمان به آنها میپردازد، امری قابلقبول است. اما چنانچه شریکی که در نظر گرفتهاید آنقدر سرش شلوغ بوده که زمان رسیدگی به کار مشترکتان را نداشته باشد خب بهعنوان یک امتیاز منفی شمرده میشود. در این صورت فرد فقط خواسته شما را از دست ندهد و به دید هدفی در کنار دیگر اهدافشان نگاه میکنند.
کسی را انتخاب کنید که از همان اول مشخص کند، بیشتر زمانش را به پروژه مشترکتان اختصاص داده و هردو هدف اصلیتان مشترک است. اینجاست که باید از خود بپرسید دقیقاً از شریکتان چه میخواهید؟ آیا او در زمینهای خاص استعداد داشته که میخواهید در ادامه به کار ببرد و اینکه زمانی که شما به دیگر قسمتهای کار مشغول هستید ضمام امور را به دست گیرد؟ یا اینکه میخواهید فقط بار کاری خود را سبکتر کرده و به زمانتان را به دیگر پروژهها اختصاص دهید؟ اگر هدفتان مورد دومی است باید گفت به مشکلی خواهید خورد که قصد جلوگیری آن را دارید.
شریکی بالاتر از خود نمیخواهید
هر شراکتی با یک نگرش تام آغاز میشود. هر دو طرف باید اندازه خود را بدانند، سعی نداشته باشید ایده خود را به دیگران تحمیل کرده و در این زمینه مراقب باشید. اینها بخشی از عملکرد شما برای تشکیل یک تیم موفق است. اما مشکل زمانی رخ میدهد که بخواهید یک تصمیم بزرگ بگیرید اما دو طرف شراکت نظرات مخالفی دارند.
برای مثال شاید شما بخواهید قیمت سرویسها را پایین آورده تا فروش بیشتر و در نتیجه سود بیشتری به دست آورید. اما شاید شریک شما مخالف بوده و به نظرش اجرای چنین طرحی باعث میشود کیفیت کارتان کاهشیافته و وجهتان خراب شود.
مقاله مرتبط: ٨ عادتی که موجب شکست استارت آپ شما می شود
اگر شراکتتان بهصورت پنجاه-پنجاه باشد بدان معناست که یک نفر بدون تائید طرف مقابل نمیتواند تصمیم بگیرد. در این صورت اگر هیچکدام از طرفین نخواهد تسلیمشده، کنار بیاید و از خودگذشتگی نکند، تقریباً میتوان گفت که شراکت در آستانه نابودی است. هدف از داشتن شریک این است که شما کسی را داشته که از شما پشتیبانی کرده و واقعبین باشد نه کسی که بخواهد حرف خود را بدون هیچ انعطافی در تصمیمگیریها به کرسی بنشاند.
شریکی نمیخواهید که شراکت پنجاه-پنجاه بخواهد
شراکت انواع مختلفی دارد. مثلاً میتوانید «شریک مالی » داشته باشید که سرمایهاش را بگذارد و یا «شریک کاری» که یک سری از امور را انجام دهد اما کنترل و داراییها کلاً از هم جدا باشند. چنانچه هر دو طرف شراکت نیز به میزان مساوی سرمایه، زمان و کار را وسط بگذارند، در این صورت شراکت نیز مساوی است. حال هرکدام از انواع گفتهشده را انتخاب کرده باشید، درهرصورت شراکت پنجاه-پنجاه اصلاً توصیه نمیشود و بهنوعی نابودکننده کسبوکارتان است.
مثلاً شراکت شصت-چهل ایده خوبی است و حتی۵۲-۴۸ . اما اصلاً به پنجاه-پنجاه فکر نکنید. درواقع دادن یک رتبه مساوی به طرفین مشارکت میتواند دستورالعملی فاجعه آور باشد. در شراکت باید یکی از طرفین در صدر بوده و کنترل و مسئولیتهای اصلی را به عهده بگیرد. کسی که توانایی گرفتن تصمیم نهایی را نیز داشته باشد. حتی در رقابتهای ورزشی هم یک فرد مقتدر با عنوان داور در کنار تیمهای شرکتکننده است. در نهایت باید فردی که توانایی لازم را نیز داشته باشد در اولویت بوده و تصمیم نهایی را بگیرد.
یک نمونه دلهرهآور را برایتان تعریف کنم، کاتلین کنیک صاحب یک نانوایی موفق و در حال رشد در آمستردام بود. بعدازاینکه در آن شهر به رشد کافی رسید قصد داد دستورالعمل موفقش را در دیگر جاها نیز به کار بگیرد. به همین منظور تصمیم گرفت با دو برادرش شریک شود. متأسفانه آنها یک قرارداد شراکت مساوی بر سر سهمهای ۳۳ درصدی امضا کردند که درنهایت به نابودی همان کسبوکار موفق اولیه نیز منجر شد و هر سه برادر از هم جداشده و بهصورت جداگانه مشغول به کار شدند.
شریکی نمیخواهید که با هرچه بگویید موافقت کند
از همهچیزهایی که در این مقاله لیست شده است، این مورد از همه خطرناکتر است. خوب است شریکی داشته باشید که با هم اتفاقنظر دارید اما اگر شریکتان این تفکر را در شما ایجاد کند که همه تصمیماتتان درست است، اصلاً اتفاق خوبی نیست. هر کاری که میکنید درست تلقی میشود و هیچکس نیست که با نظر شما رقابت کرده شاید نظرتان درست نباشد به این پدیده میگویند تعصب تائید. دراینصورت اگر تصمیمتان درست هم نباشد کسی در کنارتان حضور ندارد که شما را به چالش بکشند تا اشتباهاتتان را دریابید.
یک خطر دیگر داشتن مهارتهای مشترک بین شرکا است. مهارتهای افراد باید مکمل یکدیگر باشد. مثلاً شما اگر در تولید محتوا مهارت دارید شریکتان باید در بازاریابی ماهر باشد و یا اگر شما در فروش محصولی مهارت دارید شریکتان باید در تولید آن محصول ماهر باشد.
در مقابل شما هم نباید به همه تصمیمات و پیشنهادهای شریکتان بدون هیچ چندوچونی آری بگویید. قاعده این است که اگر یک تصمیم مطرح میشود باید یک نفر در بین افراد وجود داشته باشد که بهشدت با آن ایده مخالفت میکند.
سخن نهایی
ساختن یک کسبوکار از صفر مثل بالا رفتن از یک کوه بلند است و تلاش کوهنوردی شما را نیازمند است. اما شما میتوانید با انتخاب یک نفر بهعنوان شریک سختی راه را نصف کنید. کسی که مکمل شما بوده و هر آنچه در آن ضعف داشته و یا کمبود دارید را جبران کند و برعکس شما هم برای شریکتان چنین ماهیتی داشته باشید. قدم اولیه شما این است که چنین فردی را پیدا کنید. کسی که عقیدههایش با شما همخوانی داشته باشد.
درواقع پیدا کردن شریک سختترین مرحله است. مؤلفههای بسیاری بوده که در این امر دخیل است. اما زمانی که شریکتان را انتخاب کردید دیگر باید با هم سازش کنید و بر سر اندک مسائلی اختلافاتتان را تشدید نکنید. در این حال برای اطمینان بیشتر باید همه سیاستها، وظایف و قوانینی که با هم توافق کردهاید را کتبا جایی بنویسید.
افزودن دیدگاه